شنبه ۰۲ خرداد ۹۴ ۰۹:۰۲
عدالت و به ويژه عدالت اجتماعي، مبنا و زيربناي بسياري از اصول، در تمام انديشههاي اسلام است. قرآن كريم نيز به اين جنبه از عدالت توجه ويژهاي دارد و براي اثبات اين مدعا، چه شاهدي بهتر از كتاب الهي كه اساس حكميت و حكم و حكومت را ايجاد قسط و عدل در جامعه ميداند. خداوند در آيات قرآن بيان ميكند، پيامبران را با مشعلهاي هدايت فرستاديم و به آنان كتاب و ميزان داديم تا عدالت را بر پا دارند.1 بنابراين، چه بياني رساتر از اينكه قرآن استقرار عدالت و گسترش آن را پس از دعوت به توحيد، يكي از دو هدف اساسي و فلسفه بعثت انبيا بيان ميكند و آن را از صفات الهي و برجستهترين ويژگي آفرينش و نيكوترين خصلت انسان ميداند.
پروردگار بزرگ در قرآن كريم به عدالت امر ميكند: «إنَّ اللهَ يأمُرُ بِالعدلِ و الإِحسانِ ...»؛2 حتي در برابر تجاوز ديگران، به مجازات عادلانه سفارش ميكند: «... فَمَنِ اعْتدي عليكُم فاْعتدُوا بِمِثْلِ ما اعتدي عليكُمْ»؛3 در قضاوت نيز به داوري عادلانه فرمان ميدهد: «...و إذا حَكَمْتُم بين النّاس أنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدل...»،4 حتي در روابط خانوادگي، محور گزينش همسر يا همسران را عدالت ميداند و ازدواج متعدد را براي كسي كه از عدالت در ميان آنان ناتوان است، ناروا ميشمارد: «فَإنْ خِفْتُمْ أن لا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً...»؛5 خداوند در گفتار نيز لزوم رعايت عدالت را گوشزد ميكند: «... و إذا قُلْتُمْ فاعدلوا...».6
در قرآن، از توحيد گرفته تا معاد، از نبوت تا امامت و زعامت و از آرمانهاي فردي تا هدفهاي اجتماعي، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، به همراه توحيد و معاد، هدف تشريع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معيار كامل فرد و مقياس سلامت اجتماع به شمار ميآيد. به دليل آنكه عدل قرآن به توحيد يا معاد مربوط ميشود، به نگرش انسان از هستي و آفرينش، شكل خاصي ميدهد. به عبارت ديگر، نوعي «جهانبيني» است. آنجا كه به نبوت و تشريع و قانون مربوط ميشود، يك «مقياس» و «معيار» قانونشناسي است و جاي پايي براي عقل است كه در رديف كتاب و سنت، جزء منابع فقه و استنباط به شمار آيد و آنجا كه به «امامت» و رهبري مربوط ميشود، يك «شايستگي» است. آنجا كه پاي اخلاق به ميان ميآيد، آرمان انساني است و آنجا كه به اجتماع كشيده ميشود، «مسئوليت» است.7
از سوي ديگر، كثرت آيات درباره عدل و كلمات مترادف و متضاد اين واژه، بيانگر اهميت جايگاه اين مفهوم در قرآن است. براي نمونه، مفهوم عدل به صورت مجرد چهارده بار در دوازده آيه و هفت سوره از قرآن به كار رفته است.8 مشتقات اين مفهوم شامل «فَعَدَلَكَ» يك بار، «لاعدلَ» يك بار، «تعدل» يك بار، «تعدلوا» چهار بار، «يعدلون» پنج بار و «اعدلوا» دو بار به كار رفته كه مجموعاً 125 آيه از يازده سوره قرآن به اين موضوع پرداختهاند.
مفهوم قسط نيز به صورت مجرد در پانزده آيه از ده سوره قرآن به كار رفته است.9 مشتقات اين مفهوم شامل «تقسطوا» دو بار، «أقسطوا» يك بار، «القاسطون» دو بار، «أقسط» دو بار و «ألمقسطين» سه بار و در مجموع 22 آيه از پانزده سوره به اين موضوع پرداختهاند.
در روايات اسلامي، ضمن اشاره به ويژگي بارز عدالت؛ «العدلُ يضع الأمور مواضعها؛ عدل امور را در جاي خود مينهد»،10 به لوازم و آثار آن اشاره شده است كه عبارتند از:
1. قوام و بنيان عالم: از ديد پيشوايان معصوم عليهم السلام ، عدالت ضرورتي براي هستي، وجود، انسان و جامعه، به شمار ميآيد. ازاينرو، جايگاه و اهميت والايي دارد و مبنا و اساس همه چيز در جهان و در جامعه و افراد تلقي ميشود تا جايي كه حتي ايمان مبتني بر عدل است.
امام علي عليه السلام ميفرمايد: «العدلُ أساسٌ بِهِ قِوامُ العالَم؛ جهان بر شالوده عدالت استوار است»؛11 يعني بدون عدالت جامعهاي بر پا نميماند و به بقاي خود نميتواند اميدوار باشد. عدالت، قوام و مايه و بنياني است كه عالم هستي بر گرد آن ميچرخد و آسمانها به وجود آن برپاست؛ زيرا تنها عدالت است كه ميتواند به امور جهان نظم دهد.
2. عموميت و شمول: از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه در پاسخ پرسشي درباره آنچه از همه چيز در زمين وسعت و شمول بيشتر دارد، فرمود: «العدلُ أوسعُ مِنَ الارضِ؛ عدل از زمين وسيعتر است.» 12 در انديشه امام، عدل بايد تمام بخشهاي زندگي را فراگيرد و همه اجزاي جامعه را پوشش دهد و فرد يا بخش كوچكي نيز از گستره عدل بيرون نماند. بنابراين، اگر گاهي به عدالت رفتار شود و در برخي كارها، عدل رعايت شود، نه در همه كارها، نتيجه مطلوب را در بر نخواهد داشت؛ زيرا تمام بخشهاي جامعه، ارتباطي انداموار دارد و بيماري و كاستي در هر بخش، به ديگر بخشها نيز سرايت ميكند و توازن كل جامعه را بر هم ميزند.
3. توجه به ويژگي مجري عدالت: عدالت هر قدر شيرين باشد و قانون هر قدر به صورت مشخص و معين به موارد جزئي بپردازد، جايگاه مجري قانون اهميت ويژهاي دارد؛ زيرا مجري بد، قانون خوب را به فراموشي ميسپارد يا تحريف ميكند و وارونه جلوه ميدهد. اهتمام اسلام بر حاكم عادل به اين دليل است كه بدون داشتن عدالت، حاكم نميتواند مجري عدالت اجتماعي باشد.
در كلام اميرمؤمنان، علي عليه السلام آمده است: «فإنَّ الوالي إذا اخْتَلَف هَواهُ، مَنَعَهُ ذلك كثيراً مِنَ العدل؛ هنگامي كه والي و حاكم هوسهاي مختلفي در سر داشته باشد، او را به شدت از عدالتورزي دور ميكند». 13
عدالتگستري از كسي ساخته است كه با تمام وجود آن را قبول داشته باشد و از راههاي آن نيز آگاه شود. كساني كه به سبب مصلحت و موقعيت و از روي جبر زمان عدالتخواه شدهاند، نميتوانند مجري خوبي براي عدالت اجتماعي باشند. امام كاظم عليه السلام فرمود: «لايَعدلُ إلاّ مَنْ يُحْسِنُ الْعَدْلِ؛ كسي ميتواند عدالت را اجرا كند كه آن را به بهترين وجه اجرا كند».14
با توجه به آنچه گفتيم و خواهيم گفت، به نظر ميرسد بيش از آنكه در قرآن و روايات به تعريف عدالت پرداخته شده باشد، بر ويژگيها، آثار و لوازم آن تأكيد شده است.
پروردگار بزرگ در قرآن كريم به عدالت امر ميكند: «إنَّ اللهَ يأمُرُ بِالعدلِ و الإِحسانِ ...»؛2 حتي در برابر تجاوز ديگران، به مجازات عادلانه سفارش ميكند: «... فَمَنِ اعْتدي عليكُم فاْعتدُوا بِمِثْلِ ما اعتدي عليكُمْ»؛3 در قضاوت نيز به داوري عادلانه فرمان ميدهد: «...و إذا حَكَمْتُم بين النّاس أنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدل...»،4 حتي در روابط خانوادگي، محور گزينش همسر يا همسران را عدالت ميداند و ازدواج متعدد را براي كسي كه از عدالت در ميان آنان ناتوان است، ناروا ميشمارد: «فَإنْ خِفْتُمْ أن لا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً...»؛5 خداوند در گفتار نيز لزوم رعايت عدالت را گوشزد ميكند: «... و إذا قُلْتُمْ فاعدلوا...».6
در قرآن، از توحيد گرفته تا معاد، از نبوت تا امامت و زعامت و از آرمانهاي فردي تا هدفهاي اجتماعي، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، به همراه توحيد و معاد، هدف تشريع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معيار كامل فرد و مقياس سلامت اجتماع به شمار ميآيد. به دليل آنكه عدل قرآن به توحيد يا معاد مربوط ميشود، به نگرش انسان از هستي و آفرينش، شكل خاصي ميدهد. به عبارت ديگر، نوعي «جهانبيني» است. آنجا كه به نبوت و تشريع و قانون مربوط ميشود، يك «مقياس» و «معيار» قانونشناسي است و جاي پايي براي عقل است كه در رديف كتاب و سنت، جزء منابع فقه و استنباط به شمار آيد و آنجا كه به «امامت» و رهبري مربوط ميشود، يك «شايستگي» است. آنجا كه پاي اخلاق به ميان ميآيد، آرمان انساني است و آنجا كه به اجتماع كشيده ميشود، «مسئوليت» است.7
از سوي ديگر، كثرت آيات درباره عدل و كلمات مترادف و متضاد اين واژه، بيانگر اهميت جايگاه اين مفهوم در قرآن است. براي نمونه، مفهوم عدل به صورت مجرد چهارده بار در دوازده آيه و هفت سوره از قرآن به كار رفته است.8 مشتقات اين مفهوم شامل «فَعَدَلَكَ» يك بار، «لاعدلَ» يك بار، «تعدل» يك بار، «تعدلوا» چهار بار، «يعدلون» پنج بار و «اعدلوا» دو بار به كار رفته كه مجموعاً 125 آيه از يازده سوره قرآن به اين موضوع پرداختهاند.
مفهوم قسط نيز به صورت مجرد در پانزده آيه از ده سوره قرآن به كار رفته است.9 مشتقات اين مفهوم شامل «تقسطوا» دو بار، «أقسطوا» يك بار، «القاسطون» دو بار، «أقسط» دو بار و «ألمقسطين» سه بار و در مجموع 22 آيه از پانزده سوره به اين موضوع پرداختهاند.
در روايات اسلامي، ضمن اشاره به ويژگي بارز عدالت؛ «العدلُ يضع الأمور مواضعها؛ عدل امور را در جاي خود مينهد»،10 به لوازم و آثار آن اشاره شده است كه عبارتند از:
1. قوام و بنيان عالم: از ديد پيشوايان معصوم عليهم السلام ، عدالت ضرورتي براي هستي، وجود، انسان و جامعه، به شمار ميآيد. ازاينرو، جايگاه و اهميت والايي دارد و مبنا و اساس همه چيز در جهان و در جامعه و افراد تلقي ميشود تا جايي كه حتي ايمان مبتني بر عدل است.
امام علي عليه السلام ميفرمايد: «العدلُ أساسٌ بِهِ قِوامُ العالَم؛ جهان بر شالوده عدالت استوار است»؛11 يعني بدون عدالت جامعهاي بر پا نميماند و به بقاي خود نميتواند اميدوار باشد. عدالت، قوام و مايه و بنياني است كه عالم هستي بر گرد آن ميچرخد و آسمانها به وجود آن برپاست؛ زيرا تنها عدالت است كه ميتواند به امور جهان نظم دهد.
2. عموميت و شمول: از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه در پاسخ پرسشي درباره آنچه از همه چيز در زمين وسعت و شمول بيشتر دارد، فرمود: «العدلُ أوسعُ مِنَ الارضِ؛ عدل از زمين وسيعتر است.» 12 در انديشه امام، عدل بايد تمام بخشهاي زندگي را فراگيرد و همه اجزاي جامعه را پوشش دهد و فرد يا بخش كوچكي نيز از گستره عدل بيرون نماند. بنابراين، اگر گاهي به عدالت رفتار شود و در برخي كارها، عدل رعايت شود، نه در همه كارها، نتيجه مطلوب را در بر نخواهد داشت؛ زيرا تمام بخشهاي جامعه، ارتباطي انداموار دارد و بيماري و كاستي در هر بخش، به ديگر بخشها نيز سرايت ميكند و توازن كل جامعه را بر هم ميزند.
3. توجه به ويژگي مجري عدالت: عدالت هر قدر شيرين باشد و قانون هر قدر به صورت مشخص و معين به موارد جزئي بپردازد، جايگاه مجري قانون اهميت ويژهاي دارد؛ زيرا مجري بد، قانون خوب را به فراموشي ميسپارد يا تحريف ميكند و وارونه جلوه ميدهد. اهتمام اسلام بر حاكم عادل به اين دليل است كه بدون داشتن عدالت، حاكم نميتواند مجري عدالت اجتماعي باشد.
در كلام اميرمؤمنان، علي عليه السلام آمده است: «فإنَّ الوالي إذا اخْتَلَف هَواهُ، مَنَعَهُ ذلك كثيراً مِنَ العدل؛ هنگامي كه والي و حاكم هوسهاي مختلفي در سر داشته باشد، او را به شدت از عدالتورزي دور ميكند». 13
عدالتگستري از كسي ساخته است كه با تمام وجود آن را قبول داشته باشد و از راههاي آن نيز آگاه شود. كساني كه به سبب مصلحت و موقعيت و از روي جبر زمان عدالتخواه شدهاند، نميتوانند مجري خوبي براي عدالت اجتماعي باشند. امام كاظم عليه السلام فرمود: «لايَعدلُ إلاّ مَنْ يُحْسِنُ الْعَدْلِ؛ كسي ميتواند عدالت را اجرا كند كه آن را به بهترين وجه اجرا كند».14
با توجه به آنچه گفتيم و خواهيم گفت، به نظر ميرسد بيش از آنكه در قرآن و روايات به تعريف عدالت پرداخته شده باشد، بر ويژگيها، آثار و لوازم آن تأكيد شده است.
1. حديد: 25؛ شوري: 15؛ همچنين براي آگاهي از برخي آيات ديگر نك: مائده: 8؛ نساء: 58.
2. نحل: 90؛ «همانا خدا به عدل و احسان فرمان ميدهد...».
3. بقره: 194؛ «هر كس به ستم دست دراز كند، او را از پاي درآوريد، به قدر ستمي كه به شما رسيده است».
4. نساء: 58؛ «چون حاكم بين مردم شويد، به عدالت داوري كنيد...».
5. نساء: 3؛ «اگر بترسيد كه چون زنان متعدد گيريد راه عدالت نپيمودهايد و به آنها ستم ميكنيد، پس تنها يك زن اختيار كنيد».
6. انعام: 152؛ «هرگاه سخني گوييد، به عدالت گراييد...».
7. مرتضي مطهري، عدل الهي، ص 38.
8. محمد فؤاد عبدالباقي، المعجم المفهرس الالفاظ القرآن الكريم، ذيل واژه «عدل»، صص 448 و 449.
9. همان، ذيل واژه «قسط»، صص 544 و 545.
10. نهج البلاغه: ترجمه: فيض الاسلام، كلمات قصار، كلمه 429، ص 1290.
11. محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمه، ج 6، ص 78.
12. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 344.
13. نهج البلاغه، نامه 59.
14. اصول كافي، ج 1، ص 542.
2. نحل: 90؛ «همانا خدا به عدل و احسان فرمان ميدهد...».
3. بقره: 194؛ «هر كس به ستم دست دراز كند، او را از پاي درآوريد، به قدر ستمي كه به شما رسيده است».
4. نساء: 58؛ «چون حاكم بين مردم شويد، به عدالت داوري كنيد...».
5. نساء: 3؛ «اگر بترسيد كه چون زنان متعدد گيريد راه عدالت نپيمودهايد و به آنها ستم ميكنيد، پس تنها يك زن اختيار كنيد».
6. انعام: 152؛ «هرگاه سخني گوييد، به عدالت گراييد...».
7. مرتضي مطهري، عدل الهي، ص 38.
8. محمد فؤاد عبدالباقي، المعجم المفهرس الالفاظ القرآن الكريم، ذيل واژه «عدل»، صص 448 و 449.
9. همان، ذيل واژه «قسط»، صص 544 و 545.
10. نهج البلاغه: ترجمه: فيض الاسلام، كلمات قصار، كلمه 429، ص 1290.
11. محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمه، ج 6، ص 78.
12. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 344.
13. نهج البلاغه، نامه 59.
14. اصول كافي، ج 1، ص 542.
- ۷۷ بازديد
- ۰ نظر